جوك
در اين وبلاگ حوك هاي باحال و خنده داري است
قالب وبلاگ

  • ترکه میره خارج میگن اسمت چیه میگه: Power God New Day میگن فارسی بگو میگه: قدرت ا... نوروزی


، 
 


  • تركهای ایران خودرو دلیل اعتصابشون رو میپرسن میگن ما اینجا مثله خر كار میكنیم بعدش اینا عكس اسب رو زدن رو سمند


، 
 


  • ترکه میگن وقتی غم و غصه میآد سراغت چیکار میکنی؟؟؟ میگه مغزمو دایورت میکنم رو تخمم!


، 
 


  • ترکه عروسی میکنه شب عروسی زنش بهش میگه تو چرا هیچ کاری نمی کنی؟!! ترکه میگه: حرف نزن من زن گرفتم از این کثافت کاریا نکنم!!!


، 
 
 



  • پیام تبریک ترکا: حلول ماه مبارک نوروز را بر تمام فجر آفرینان عرصه ایثار و پیروان آن حضرت صلوات


، 
 


  • می دونی اگه یه ترك یه نارنجك انداخت طرفت با ید چی كار كنی؟ . . . باید ضامن شو بكشی پرت كنی طرف خودش


، 
 


  • ترکه میره دزدی، صاحب‌خونه پا میشه میگه کیه اون جا؟ ترکه میگه: هیشکی، گربه‌ست، بعععععع


، 
 


به ترکه می گن: بابات به رحمت ایزدی پیوست.
میگه رحمت ایزدی دیگه کیه؟
می گن نه منظورمون اینه که به دیار باقی شتافت.
میگه دیار باقی دیگه کجاست؟
می گن یعنی دار فانی را وداع گفت.
میگه دار فانی دیگه چجور داریه؟
می گن یعنی رخت از این دنیا بر بست.
میگه منظورتون رو نمی فهمم.
می گن الاغ! بابای خرت مرد
میگه: خر من که بابا نداشت!


، 
 


به ترکه میگن یه چیزی بگو توش آب باشه میگه شیلنگ

، 
 


ترکه گردو میخواسته بشكونه,گردو می ذاره زیر پاش با چكش میزنه رو سرش

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 19:55 ] [ سالار ] [ ]

انکار نکنید
همتون حداقل یه بار تو بچگی‌ در یخچال رو آرم میبستین
از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی‌ چراغش خاموش می‌شه !

 

یکی از اخلاق های خوب بابام که همیشه تحسینش کردم اینه که: رمز تموم کارتهای بانکیش شماره شناسنامشه

 

روش های رفتن به خارج ! ۱_ با ماشین ۲_ با اتوبوس ۴_ با هواپیما ۵_ با قاچاق ۶- با فتوشاپ !

 

یه روز پسر یه اصفهانی واسه ی باباش یه کفش می خره که کفش نوشته بوده کفش پارس بعد چند روز باباهه می یاد به بچش با لهجه ی شیرین اصفهانی می گه:
بابا جان من این کفشو نمیخوام آخه روش نوشته: kafesh pares (کفش پارس)...!


کبوتر اولی : بق بق بقووو
کبوتر دومی : بق بق بقووو؟؟؟؟
کبوتر اولی : پ ن پ قوقولی قوقو

حیف نون به نامزدش میگه عصری میام دنبالت چند تا بوق میزنم بیا‎ ‎پايین که بریم بگرديم.
نامزدش ميگه ماشین خریدی؟
میگه نه بوق خريدم!

 

می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه ؟ چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته ! اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه !


وقتی هنوز یه سالت نشده پدر مادرت هی میگن بگو بابا.. بگو مامان الان میگی مامان.... میگه زهر مارو مامان !

جهت همدردی بامردم قحطی زده سومالی،همه باهم دعای "ابوحمزه سومالی" را میخوانیم...!
(اطلاعيه هلال احمر برره)

 

 

غضنفر به زنش : من چشم میزارم ، تو برو گم شو ! .

شانس یکبار در خونه ادم رو میزنه ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد میاد تو ! اینه زندگی ما !

غضنفر تو اتوبوس عاشق یه دختره میشه پیاده که میشه شماره ی اتوبوس رو میگیره !

غضنفر اینا برای یک جوک سه بار میخندن بار اول وقتی‌ جوک رو براش تعریف میکنی‌ بار دوم وقتی‌ جوک رو براش دوباره توضیح میدی بار سوم وقتی‌ جوک رو فهمید !

حیف نون یه لوبیا می‌گیره دستش میگه: یاد تو در دل من طوفان به پا می‌کنه !

در عروسی حیف نون بعلت شدید بودن برف شادی 5 نفر در سقوط بهمن جان باختند.

 

[ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, ] [ 21:5 ] [ سالار ] [ ]

یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

 
 
 
 
 

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟

 
 
 
 
 
 
 

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

 
 
 
 
 
 
 

کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

 
 
 
 
 
 

یارو می گه: بابا دیب، دیب!

 
 
 
 
 

طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.

 
 
 
 

اون میآد ‌می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟

 
 
 

یارو می گه: دیب!

 
 
 

رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟

 
 
 
 
 
 
 

یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ‌ورش دیب داره.

 
 
 
 
 

رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

 
 
 
 

یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

 
 
 
 

رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه...

 
 

یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره. فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

 

رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.

 

می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

 
 
 

یارو می گه: دیب!

 
 
 
 
 
 
 

کارمنده می گه: دیب؟

 
 
 
 
 

یارو: آره.

 
 
 
 
 

کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

 
 
 
 

یارو: آره.

 
 
 
 

کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای؟!

 
 
 

همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه كيسه  نايلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

 
 
 

همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

 
 
 

کارمنده می گه: دیب!

 
 
 

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟

 
 
 

می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

 
 
 

رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

 

کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!!!

 

 

 
 

دلم خنك شد، آخر نفهمیدی دیب چیه

[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:32 ] [ سالار ] [ ]

یکی دلش واسه ماهیگیر میسوزه...یکی دلش واسه ماهی...اما هیچکس دلش واسه تو که سر قلابی نمیسوزه...!!!

 

  بابا نوئل بهم گفت بین گل و گلدون یکیو انتخاب کنم...منم گلدون رو گرفتم تا تورو توش بذارم.... . . . . . . . . آخه تو بهترین کود دامی دنیایی!!!                                                                           

 اگه منو دوس داری که هیچ...اما اگه دوس نداری.... . . . . . . . توووووووووو غـــــــــلــــــــــــــــط میکنــــــــــــــــــــــی...!!! 

 

[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:29 ] [ سالار ] [ ]
ترکه داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله

 

یه ترکه میاد تهران یه دونه پرشیا صفر می بینه میزنه شیشه هاشو خورد می کنه صاحبش می گه چرا این کارو کردی؟ مگه مرض داری؟ ترکه می گه اه مال تو بود فکر کردم مال شوکته
 


 

ترکه می ره هیئت راش نمی دن خودش می ره هیئت می زنه هیچکـس رو راه نمی ده
 


 

ترکه عاشق خدا می شه کعبه می کشه از توش تیر رد می کنه
 


 

یک بار یک ترکه زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. ترکه میگه خوش به حالتون ما نداریم
 


 

ترکه باباش میمیره میخواسته خاکش کنه جو میگیرتش باراندازش میکنه
 


 

ترکه می ره توالت افتاب رو می شکنه یکی می گه چرا افتابه رو شکوندی؟
می گه ایلده واسه من فیگور می گیره پدر سگ
 


 

یه ایرونی، یه آلمانی، یه اسپانیایی و یه ترکه سوار هواپیما بودن که زیر هواپیما درمی ره، همه، حتی خلبان، از میله بالای هواپیما آویزون می شن، خلبان می گه: یکی از شماها باید از هواپیما بپره بیرون، ترکه می گه: من می پرم به یه شرط: همه تون برام کف بزنین، همه براش کف می زنن و سقوط می کنن!!!

[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:27 ] [ سالار ] [ ]

يکی بود يکی نبود. يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن. يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….
به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟


 

[ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:26 ] [ سالار ] [ ]

 

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم
معلم گفت: اگر حضرت يونس به بهشت نرفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد

******************************
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده
 
http://iranroshan.com/uploads/1311058221.jpg

******************************
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده


******************************
بچه‌ها درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست
 
[ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, ] [ 21:21 ] [ سالار ] [ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوك و آدرس salar10.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 4396
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

Alternative content